خلاصه قبل از ورود به تهران درپشت دروازه های شهر حضرت سردار اسعد دستور داد که یک سگ پیرو از کار افتاده را
اورده ومراسم سگ کشان انجام شد این مراسم یک اطمینان خاطری به همه میداد ازسرباز تا سردار زیرا برای همگی
اثبات می شد که دیگر هم رزم وهم قطار او فرار نمی کند واورا درمیان باران گلوله ها تنها نمی گزارد حالا سردار و ایل بختیاری
تا پیروزی وزیر وروکردن ستم یک سنگر بیشتر در پیش رو ندارد بختیاری ها همه ی سنگر های ظلم را یکی پس از دیگری
از پیش رو برداشته بودند ولی این سنگر اخر از همه ی سنگر های قبلی قوی تر بود خود سرداراسعد که درهمه ی جنگ ها
پا به پای سایرین ودر پیش روی همه جنگ می کرد چون از سختی کار اگاه بود ومیدانست درصورت کشته شدنش
ممکن است درروحیه ی افرادش تزلزل ایجادشود ودریک قدمی فتح پیروزی از دستشان بدر برود وجان همه ی مشروطه خواهان
به خطر بیفتد در اخر لشکر ایستاد وبعد از یک سخنرانی احساسی در حالیکه اشک از چشمان نجیبش می بارید فرمود
تمام ملت ایران امروز چشمانشان به این نبرد اخر شما بختیاری ها می باشد یا پیروز برگردید یا بمیرید که من تحمل
نگاه حسرت بارمردم ایران وعلمای بزرگ وسرداران فداکار مشروطه خواه را ندارم شکست امروز بختیاری یعنی شکست
همه ی مردم ایران.جنگ باهجوم بختیاری ها به ان خیابان طولانی که اخرش قزاق خانه واولش بختیاری ها بود اغاز شد
ابتدا ایل بختیاری قزاق هارا تانزدیک قزاق خانه عقب راندند اما با ورود قزاق های داخل قزاق خانه به میدان جنگ وبرتری
تعداد قزاق ها به تعداد بختیاری ها بختیاری شکست خورده وقدم به قدم تا انتهای خیابان عقب نشست در انتهای خیابان
سرداراسعد از شکست وفرار ایل بختیاری آگاه شد سردار بسیار حیرت زده شد و برسر ان ها فریاد کشید که ای
بی غیرت ها چطور فرار می کنید وپدر ومادر واموات خودرا سگ می کنید شرم نمی کنید این ننگ را باخودتان
به کوه های بختیاری و پیش زن هایتان می برید من که تحمل این ننگ را ندارم و میروم تا کشته شوم که نمی توانم پدرم را
بدنام روزگار کنم و از اسب پیاده شد و وارد خیابان گردید و به طرف قزاق ها هجوم اورد وتیراندازی می کرد
و مدام فریاد می کشید ای بختیاری سگ کشان کردی وفرار می کنی ومی فرمود هرکس نمیخواهد پدر ومادرش
واموات واجدادش سگ بشوند بامن بیاید بختیاری های خسته وزخمی وشکست خورده نمی خواستند امواتشان
به ان حیوان تشبیه بشود لکن به علت فشار شدید حمله ی قزاق ها وبرتری عددی ان ها فراموش کرده بودند
که سگ کشان کرده اند وقتی که سردار اسعد قضیه سگ کشان را تذکر داد تازه یادشان افتاد که قبل از جنگ
ان ها سگ کشان کرده بودند وبسیار خجالت کشیدند ومجددا به جنگ برگشتند عده ای هم از بختیاری ها
که از ابتدا به عنوان نیروی ذخیره درکنار سردار اسعد ایستاده بودند وتازه نفس هم بودند درپیرامون سردار وارد
جنگ شدند وبرای بارسوم اتش جنگ دران خیابان بین قزاق وبختیاری شعله کشید جنگ خیلی شدید شد
وان قدر شدت یافت که به جنگ تن به تن منتهی شد طوری که یک پیرمرد 80ساله بختیاری با یک جوان30ساله قزاق
باید جنگ تن به تن میکرد یا یک نوجوان15ساله بختیاری بایک مرد40ساله قزاق.
ولی از انجایی که بختیاری از حق دفاع میکرد واز امتیاز غیرت برخوردار بود ودعای علمای بزرگ و واقعی اسلام
مثل اقای طباطبایی وبهبهانی ومدرس و حاج نورالله پشت سر انها بود قزاق ها را تارومار کرده وطوری ان هارا قتل وعام
کردندکه قزاق ها با دادن تلفات زیادفرار کرده وبه ساختمان قزاقی پناه بردند این ساختمان 3روز در محاصره
ایل بختیاری بود تا اینکه سرهنگ لیاخوف روسی فرمانده گارد قزاق ها بعد از 3روز تقاضای تسلیم شدن نمود
وجناب سردار اسعد با پیشنهاد او موافقت فرمودند لذا سرهنگ لیاخوف امد خدمت سردار اسعد
وسپهدار تنکابنی وتسلیم شد شمشیر وسلاح خودرا تحویل داد ویک بار دیگر رسم کهن سگ کشان به داد جنگ
جویان ودلاوران بختیاری رسید.
:: بازدید از این مطلب : 1199
|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24